سه شنبه 90 خرداد 31 , ساعت 12:56 عصر
بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله الطاهرین
_______________
می زند نیش قلم زخمه به چنگ
زخم این سینه که شد زخمی چنگ
قدمی پیش نه البرز و بگیر
روی این شهر زده خیمه به سنگ
خاطر و خاطره ها دور به دور
کوچه و فاصله ها تنگ به تنگ
بر دل خسته ی این شهر نژند
دوده پاشیده و خاکستر رنگ
ای بسا دل که در آن سوخت،تمیز
یا لبانی که به هم دوخت،قشنگ
آسمان گرچه که بی اشک گریست
چشمه می جوشد از این خاطر تنگ
*******
نوشته شده توسط محمد مهاجری | نظرات دیگران [ نظر]